از تنهایی افسردگی گرفتم
بیشتر
از تنهایی افسردگی گرفتم
از تنهایی افسردگی گرفتم : درد یک تجربه اجتناب ناپذیر و جهانی است – هر چند وقت یکبار همه ما را تحت تأثیر قرار می دهد.
البته، دردی که ما اغلب تجربه می کنیم، حاد، اما گذرا و کوتاه مدت است – یک رویداد خود محدود کننده. بریدگی، کبودی، نیش، حتی شکستگی – همه با مکانیسم های خود ترمیم بدن ما مقابله می کنند.
از تنهایی افسردگی گرفتم : درد مزمن به طور کلی درد را به بعد دیگری می برد – و می تواند به عنوان یک حبس ابد سخت تجربه شود.
باید یادآوری کنیم که خودتنظیمی بدن (که از نظر فنی به عنوان هموستاز شناخته میشود) در شرایط مزمن نیز به طور مداوم عمل میکند، درست مانند شرایط حاد. در واقع، برخی از مکانیسم های ترمیم بدن – مانند التهاب – خود منبع درد هستند.
از تنهایی افسردگی گرفتم : حتی اگر به بهبودی کمک کنند. این نکتهای را برجسته میکند که این کتاب سعی میکند بر آن تأکید کند.
هرچه بیشتر در مورد علل و مکانیسمهایی که باعث ایجاد درد میشوند درک کنید، بیشتر میتوانید آن را اصلاح یا حذف کنید. درد مزمن می تواند به عنوان یک بار یا یک چالش دیده شود.
از تنهایی افسردگی گرفتم : اینکه چگونه درد خود را مدیریت کنید، تا حد زیادی به شما بستگی دارد. یکی دیگر از اهداف اصلی این کتاب این است.
که راههایی را به شما نشان دهد که با آن به درد خود نزدیک شوید و شما را قادر میسازد تا حد امکان زندگی عادی داشته باشید.
از تنهایی افسردگی گرفتم : یک پیام کلیدی برای این منظور این است که “آزار لزوما به معنای آسیب نیست.” به عبارت دیگر، حتی اگر درد دارد.
سعی کنید به طور معمول (پیاده روی، کار، باغبانی و غیره) ادامه دهید، مگر اینکه به طور خاص به شما توصیه شده باشد که از فعالیت های خاصی اجتناب کنید.
از تنهایی افسردگی گرفتم : استفاده از درد به عنوان بهانه ای برای عقب نشینی از انجام کارهای روزمره منجر به مارپیچ بی تحرکی، افزایش ناتوانی و از دست دادن اعتماد به نفس می شود.
اولین قدم مهم برای معکوس کردن چنین تمایلی این است که تا حد امکان در مورد درد خود بیاموزید. اگر درک کنید که چرا احساس درد میکنید و از امکان بهبودی آگاه باشید.
از تنهایی افسردگی گرفتم : وضعیت را بسیار مثبتتر از زمانی که فرآیندها را درک نکنید و از احساس اضطراب و درماندگی که درد را تشدید میکند رنج ببرید.
مدیریت خواهید کرد. من که به عنوان یک پزشک استئوپاتیک در بخش خصوصی و همچنین با بودجه دولتی در انگلستان و همچنین در جنوب شرقی اروپا کار کردهام.
از تنهایی افسردگی گرفتم : شیفته مشاهده تفاوتهای مهارتهای مقابلهای بیماران، هم در داخل و هم بین این محیطها شدهام. بیشتر کار من با افرادی بوده است.
که درد قابل توجه و اغلب دائمی دارند و از بیماری هایی مانند آرتریت و فیبرومیالژیا رنج می برند. یکی از برداشت های واضحی که با تحقیقات پزشکی به دست آورده ام.
از تنهایی افسردگی گرفتم : این است که یادگیری در مورد وضعیت خود اغلب به اندازه هر روش درمانی به فرد دردناک کمک می کند.
دانش قدرت است و درک درد به شما قدرت می دهد که بر آن بمانید. یکی از انگیزههای من در نوشتن این کتاب این بود که بر اساس تحقیقات کنونی (و همچنین روشهای سنتی مؤثر) تا حد امکان اطلاعات بیشتری را در مورد درد به مخاطبان ارائه دهم.
از تنهایی افسردگی گرفتم : نشان دهم که چه کارهایی میتوانیم برای بهبودی از درد انجام دهیم. ، یا برای کنار آمدن با آن. طیف وسیعی از علل، انواع و شدت درد.
و راه هایی که از طریق آنها می توان آن را اصلاح کرد، مسدود کرد، کاهش داد یا از بین برد، فراتر از محدوده هر کتابی است. کاری که در اینجا می توان انجام داد این است.
از تنهایی افسردگی گرفتم : که ماهیت داستان درد را منتقل کند، و به شما دانشی بدهد که به شما قدرت می دهد تا با دوره های اجتناب ناپذیر درد خود به بهترین نحو برخورد کنید.
به جای “بدون درد، بدون سود”، این کتاب قصد دارد به شما “اطلاعات بیشتر، درد کمتر” بدهد. درک درد از بین همه علائم، درد است که به احتمال زیاد شما را به مشورت با پزشک سوق می دهد.
از تنهایی افسردگی گرفتم : درد حاد هشداری است که به مکانیسم های دفاعی و خودتنظیمی بدن هشدار می دهد که مغز خطر را احساس می کند.
بدون درد حاد دست خود را از روی شعله خارج نمی کنید. وقتی زنگ هشدار آتش به صدا در میآید، یافتن منبع آتشسوزی بسیار فوریتر از خاموش کردن زنگ هشدار است.
از تنهایی افسردگی گرفتم : اما هنگامی که درد مزمن است، همانطور که اغلب است، علل به ندرت واضح است. درک چگونگی تکامل درد مزمن، و چگونگی اصلاح آن، اهداف اصلی این کتاب است.
ما اکنون می دانیم که “درد در مغز است” و باید به خاطر داشته باشیم که آنچه “احساس می کنیم” به نحوه تفسیر و معنا بخشیدن مغز به پیام های متعددی که دریافت می کند بستگی دارد.
از تنهایی افسردگی گرفتم : ما می توانیم از بیشتر دردهای مزمن درس بگیریم. و ممکن است بتوانیم آن را با خیال راحت نادیده بگیریم، آن را مدیریت کنیم.
یا به طرق مختلف با موفقیت درمان کنیم. این کتاب تمام این گزینه ها را بررسی می کند. درد چیست؟ در ابتدا، درد به عنوان پیامی از پریشانی، خطر یا آسیب عمل می کند.
از تنهایی افسردگی گرفتم : فراخوانی برای محافظت از ناحیه ای که درد دارد و در مغز به عنوان “درد” تعبیر می شود. چیزی برای تحریک یا تحریک ساختارهای عصبی کوچک به نام گیرنده های درد (گیرنده های درد) – احتمالاً التهاب، تحریک شیمیایی، گرما، یا یک رویداد مکانیکی مانند فشار، کشش، بریدگی یا پارگی اتفاق می افتد.
پیامهای درد حاصل از طریق اعصاب میلن دار (غلاف) به مغز میرسند که تکانهها را با سرعت ۶۵ و نیم فوت (۲۰ متر) در ثانیه حمل میکنند و اعصاب بدون میلن که تکانهها را با سرعت ۲ متر در ثانیه حمل میکنند.
از تنهایی افسردگی گرفتم : گیرندههای درد در بیشتر بافتهای بدن یافت میشوند، به تعداد بیشتری در جایی که ما حساستر هستیم.
