افسردگی اختلالات روانی
بیشتر
افسردگی اختلالات روانی
افسردگی اختلالات روانی : آیا این است؟ اجازه بدید ببینم. یک شرکت نانوایی عمده فروشی در نیویورک را در نظر بگیرید.
آقای دوورنوی سعی کرده بود به فلان هتل نیویورک نان بفروشد. چهار سال بود که هر هفته با مدیر تماس می گرفت. او به همان امور اجتماعی که مدیر در آن حضور داشت رفت.
افسردگی اختلالات روانی : او حتی اتاقهایی در هتل گرفت و در آنجا زندگی کرد تا بتواند تجارت کند. اما او شکست خورد.
آقای دوورنوی گفت: «سپس، پس از مطالعه روابط انسانی، تصمیم گرفتم تاکتیکم را تغییر دهم. تصمیم گرفتم بفهمم چه چیزی این مرد را علاقه مند می کند.
افسردگی اختلالات روانی : چه چیزی اشتیاق او را جلب کرده است. من متوجه شدم که او متعلق به جامعه ای متشکل از مدیران هتل به نام استقبال کنندگان هتل آمریکا است.
او نه تنها به آن تعلق داشت، بلکه شور و شوق جوشانش او را به ریاست سازمان و رئیس سازمان استقبال کنندگان بین المللی تبدیل کرده بود.
افسردگی اختلالات روانی : مهم نیست که کنوانسیون های آن کجا برگزار می شد، او آنجا بود. «بنابراین روز بعد وقتی او را دیدم، شروع کردم به صحبت در مورد سلام کنندگان. چه جوابی گرفتم.
چه پاسخی! او نیم ساعت با من در مورد سلام کنندگان صحبت کرد، لحن هایش با شور و شوق پر جنب و جوش بود.
افسردگی اختلالات روانی : به وضوح میتوانستم ببینم که این جامعه نه تنها سرگرمی او بود، بلکه شور زندگی او بود. قبل از اینکه دفترش را ترک کنم.
او عضویت در سازمانش را به من «فروخته بود». در ضمن من در مورد نان چیزی نگفته بودم. اما چند روز بعد، مهماندار هتلش با من تماس گرفت تا با نمونه ها و قیمت ها بیایم.
افسردگی اختلالات روانی : مهماندار به من سلام کرد: «نمی دانم با پسر پیر چه کردی، اما او مطمئناً به تو فروخته شده است!» ‘فکرش کن! من چهار سال بود که بر سر آن مرد طبل می زدم.
سعی می کردم تجارتش را بدست بیاورم – و اگر در نهایت زحمت نمی کشیدم تا بفهمم او به چه چیزی علاقه دارد و از صحبت کردن در مورد چه چیزی لذت می برد.
افسردگی اختلالات روانی : هنوز هم بر سر او طبل می زدم. ادوارد ای. هریمن از هاگرستون، مریلند، پس از پایان خدمت سربازی خود، زندگی در دره زیبای کامبرلند مریلند را انتخاب کرد.
متأسفانه در آن زمان مشاغل کمی در منطقه وجود داشت. یک تحقیق کوچک این واقعیت را آشکار کرد که تعدادی از شرکتها در آن منطقه یا تحت مالکیت یا تحت کنترل یک غول تجاری غیرمعمول، R.J. فانک هازر، که رشدش از فقر به ثروت، آقای هریمن را مجذوب خود کرد.
افسردگی اختلالات روانی : با این حال، او به غیرقابل دسترس بودن برای جویندگان کار معروف بود. آقای هریمن نوشت: «من با تعدادی از افراد مصاحبه کردم و متوجه شدم که علاقه اصلی او در تلاش او برای کسب قدرت و پول است.
از آنجایی که او با استفاده از یک منشی متعهد و سختگیر از خود در برابر افرادی مانند من محافظت می کرد، علایق و اهداف او را بررسی کردم و تنها پس از آن یک ملاقات بدون اطلاع از دفتر او انجام دادم.
افسردگی اختلالات روانی : او حدود پانزده سال ماهواره در مدار آقای فانک هاسر بود. وقتی به او گفتم پیشنهادی برای او دارم که ممکن است.
به موفقیت مالی و سیاسی برای او تبدیل شود، او مشتاق شد. من همچنین با او در مورد مشارکت سازنده او در موفقیت او صحبت کردم.
افسردگی اختلالات روانی : پس از این مکالمه، او ترتیبی داد که من با آقای فانک هاسر ملاقات کنم. من مصمم شدم که مستقیماً شغلی را درخواست نکنم.
وارد دفتر بزرگ و چشمگیر او شدم. او پشت یک میز بزرگ حکاکی شده نشسته بود و با رعد و برق به من گفت: “چطور، مرد جوان؟” گفتم: «آقا. فانک هاوسر، من معتقدم که می توانم برای شما پول دربیاورم.
افسردگی اختلالات روانی : بلافاصله بلند شد و از من دعوت کرد که روی یکی از صندلی های بزرگ روکش شده بنشینم. من ایدههایم و شایستگیهایی را که برای تحقق بخشیدن به این ایدهها داشتم.
و همچنین اینکه چگونه به موفقیت شخصی او و کسبوکارش کمک میکرد، برشمردم. «آر.جی.» همانطور که برای من شناخته شد.
افسردگی اختلالات روانی : من را به یکباره استخدام کرد و بیش از بیست سال است که در شرکت های او رشد کرده ام و هر دو پیشرفت کرده ایم.» صحبت در مورد منافع طرف مقابل برای هر دو طرف سودمند است.
Howard Z. Herzig، رهبر در زمینه ارتباطات کارکنان، همیشه از این اصل پیروی کرده است. هنگامی که از او پرسیدند چه پاداشی از آن دریافت کرد.
افسردگی اختلالات روانی : آقای هرزیگ پاسخ داد که نه تنها از هر فرد پاداش متفاوتی دریافت میکند، بلکه به طور کلی هر بار که با کسی صحبت میکند.
این جایزه بزرگتر از زندگی او بوده است. اصل ۵ بر اساس علایق طرف مقابل صحبت کنید. من منتظر بودم تا نامه ای را در اداره پست در خیابان سی و سوم و خیابان هشتم نیویورک ثبت کنم.
افسردگی اختلالات روانی : متوجه شدم که به نظر می رسد کارمند از کار خسته شده است – وزن کردن پاکت نامه، توزیع تمبر، پول خرد کردن، صدور قبض – همان کار یکنواخت سال به سال. پس با خود گفتم: «سعی خواهم کرد که آن منشی را دوست داشته باشم.
بدیهی است که برای اینکه او را دوست داشته باشم، باید چیز خوبی بگویم، نه در مورد خودم، بلکه در مورد او. بنابراین از خودم پرسیدم: «چه چیزی در او وجود دارد که بتوانم صادقانه آن را تحسین کنم؟» گاهی اوقات پاسخ به این سوال سخت است.
افسردگی اختلالات روانی : به خصوص در مورد غریبه ها. اما، در این مورد، اتفاقاً آسان بود. من فورا چیزی را دیدم که تحسینش می کردم پایانی نداشت.
بنابراین در حالی که او پاکت نامه ام را وزن می کرد، با اشتیاق گفتم: ای کاش من موهای تو را داشتم.» او نیمه مبهوت به بالا نگاه کرد و صورتش پر از لبخند بود.
افسردگی اختلالات روانی : او با متواضعانه گفت: “خب، مثل گذشته خوب نیست.” من به او اطمینان دادم که اگرچه ممکن است بخشی از شکوه بکر خود را از دست داده باشد، با این وجود هنوز هم باشکوه است. او بی نهایت راضی بود.
