افسردگی تنفسی
بیشتر
افسردگی تنفسی
افسردگی تنفسی : پسر کوچولو چه می خواست؟ پاسخ دادن به این یکی از شرلوک هلمز لازم نبود. غرور، عصبانیت، میل او به احساس اهمیت.
تمام احساسات قوی در آرایش او – او را وادار کرد تا انتقام بگیرد، قلدر را در دماغش بکوبد. و وقتی پدرش توضیح داد که پسر میتواند.
افسردگی تنفسی : روزی روزی کودک بزرگتر را ببندد، اگر فقط چیزهایی را بخورد که مادرش میخواهد بخورد – وقتی پدرش به او این قول را داد – دیگر مشکلی از نظر رژیم غذایی وجود ندارد. . آن پسر باید اسفناج، کلم ترش، خال مخالی نمکی می خورد.
هر چیزی که به اندازه کافی بزرگ باشد تا بتواند قلدری را که بارها او را تحقیر کرده بود، شلاق بزند. پس از حل آن مشکل، والدین به مشکل دیگری دست زدند.
افسردگی تنفسی : پسر کوچک عادت ناپسندی داشت که تختش را خیس می کرد. با مادربزرگش خوابید. صبح مادربزرگش از خواب بیدار می شد و برگه را حس می کرد و می گفت: «ببین جانی، دیشب دوباره چه کار کردی.» می گفت: «نه، این کار را نکردم. تو این کار را کردی.» سرزنش کردن، کتک زدن، شرمسار کردن او، تکرار اینکه والدین نمیخواستند او این کار را انجام دهد.
هیچ یک از این کارها تخت را خشک نمیکرد. بنابراین والدین پرسیدند: “چگونه می توانیم این پسر را مجبور کنیم که تختش را خیس نکند؟” خواسته های او چه بود؟
افسردگی تنفسی : اول می خواست مثل بابا لباس خواب بپوشد به جای اینکه مثل مادربزرگ لباس خواب بپوشد. مادربزرگ داشت از گناهان شبانه او خسته شده بود، بنابراین با کمال میل به او پیشنهاد خرید یک جفت پیژامه در صورت اصلاح او داد.
دوم اینکه تختی برای خودش می خواست. مادربزرگ مخالفت نکرد مادرش او را به یک فروشگاه بزرگ در بروکلین برد، به دختر فروشنده چشمکی زد و گفت: “اینجا یک آقا کوچولو است که دوست دارد کمی خرید کند.” دختر فروشنده با گفتن این جمله: “ای جوان، چه می توانم به او احساس اهمیت بدهد.” نشونت بدم؟» چند سانت بلندتر ایستاد و گفت: «میخواهم برای خودم تختی بخرم.» وقتی به او نشان دادند که مادرش میخواست بخرد.
افسردگی تنفسی : به دختر فروشنده چشمکی زد و پسر را متقاعد کردند که بخرد. آی تی. تخت روز بعد تحویل داده شد.
و آن شب، وقتی پدر به خانه آمد، پسر کوچک به طرف در دوید و فریاد زد: «بابا! بابا! به طبقه بالا بیا و تختم را که خریده ام ببین!» پدر، در حالی که به تخت نگاه می کرد.
افسردگی تنفسی : دستور چارلز شواب را اطاعت کرد: او «در تأیید خود صمیمانه بود و در ستایش خود تجملاتی بود.
پدر گفت؟ اوه نه، نه! قرار نیست این تخت را خیس کنم.» پسر به قول خود عمل کرد، زیرا غرورش درگیر بود. اون تختش بود او و خودش آن را به تنهایی خریده بود.
افسردگی تنفسی : و حالا مثل یک مرد کوچک پیژامه پوشیده بود. می خواست مثل یک مرد رفتار کند. و او انجام داد. پدر دیگری به نام K.T. دوتشمان، مهندس تلفن، دانشجوی این دوره، نتوانست دختر سه ساله اش را به خوردن صبحانه وادار کند.
روش های معمول سرزنش، التماس، اغوا کردن، همگی به بیهودگی ختم شده بود. بنابراین والدین از خود پرسیدند: «چگونه میتوانیم او را وادار به انجام این کار کنیم؟» دختر کوچک دوست داشت از مادرش تقلید کند، احساس بزرگی کند و بزرگ شده باشد.
افسردگی تنفسی : بنابراین یک روز صبح او را روی صندلی گذاشتند و به او اجازه دادند تا غذای صبحانه را درست کند.
درست در لحظهی روانی، پدر در حالی که داشت غلات را هم میزد به آشپزخانه رفت و گفت: “اوه، بابا، من امروز صبح دارم غلات درست میکنم.” او بدون اصرار دو غذا از غلات را خورد، زیرا او داشت. به آن علاقه مند بود. او به احساس اهمیت دست یافته بود.
افسردگی تنفسی : او در ساختن غلات راهی برای ابراز وجود یافته بود. ویلیام وینتر زمانی اظهار داشت که “بیان خود ضرورت غالب طبیعت انسان است.” چرا ما نمی توانیم همین روانشناسی را با معاملات تجاری تطبیق دهیم؟
وقتی ایده درخشانی داریم، به جای اینکه دیگران را وادار کنیم فکر کنند این مال ماست، چرا اجازه ندهیم خودشان بپزند و ایده را هم بزنند.
افسردگی تنفسی : سپس آن را از آن خود خواهند دانست. آنها آن را دوست خواهند داشت و شاید چند کمک از آن را بخورند.
به یاد داشته باشید: «اول، در طرف مقابل یک خواسته مشتاق را برانگیخت. کسی که می تواند این کار را انجام دهد، تمام دنیا را با خود دارد.
افسردگی تنفسی : کسی که نمی تواند راه تنهایی را طی کند.» اصل ۳ در طرف مقابل خواسته ای مشتاق را برانگیزد.
به طور خلاصه تکنیک های اساسی در برخورد با مردم اصل ۱ انتقاد، محکوم یا شکایت نکنید. اصل ۲ قدردانی صادقانه و صمیمانه داشته باشید.
افسردگی تنفسی : اصل ۳ در طرف مقابل خواسته ای مشتاق را برانگیزد. چرا این کتاب را بخوانید تا بدانید چگونه دوستان خود را به دست آورید؟
چرا تکنیک بزرگترین برنده دوستانی را که جهان تاکنون شناخته است مطالعه نمی کنید؟ او کیست؟ ممکن است فردا در خیابان با او ملاقات کنید.
افسردگی تنفسی : وقتی به ده فوتی او رسیدید، او شروع به تکان دادن دم می کند. اگر بایستید و به او دست بزنید.
تقریباً از روی پوست خود می پرد تا به شما نشان دهد چقدر شما را دوست دارد. و میدانید که در پس این ابراز محبت از سوی او، هیچ انگیزه پنهانی وجود ندارد.
افسردگی تنفسی : او نمیخواهد هیچ ملکی به شما بفروشد و نمیخواهد با شما ازدواج کند. آیا تا به حال فکر کرده اید که سگ تنها حیوانی است که برای امرار معاش مجبور نیست کار کند؟
یک مرغ باید تخم بگذارد، یک گاو باید شیر بدهد و یک قناری باید آواز بخواند. اما سگ با دادن چیزی جز عشق به شما امرار معاش می کند.
افسردگی تنفسی : وقتی من پنج ساله بودم، پدرم یک توله سگ کوچک مو زرد به قیمت پنجاه سنت خرید. او نور و شادی م بود.
