افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی
بیشتر
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : ناتوانی در شنیدن آنچه شخص مشکل دار واقعاً می گوید، و به جای گوش دادن به سرنخ ها به مشکلات، آنها را قطع می کند.
به خود زحمت ندادن چیزی در مورد فرد مشکل یاد بگیرند. ۴. استفاده از کلام خدا به عنوان چماق برای شکست دادن آنها با حقیقت. ۵. دانستن همه پاسخ ها و آماده بودن با راه حل ها در همه حال. ۶. تصور اشتباه که مشاور بهتر و شایسته تر از فرد مزاحم است.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : عیسی میتواند با هر مشکلی که یک انسان ممکن است داشته باشد برطرف کند.
اما برای شنیدن اینکه او چگونه میخواهد با هر فرد برخورد شود، نیاز به خرد و بصیرت از جانب مشاور است. مشاور باید برای استفاده مؤثر از مواهب معنوی دانش و قدرت تشخیص و حکمت دعا کند.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : کمک به عواطف مردم برای سالم بودن مانند تجویز یک نسخه برای هر سرماخوردگی و گلودرد نیست.
همه افراد به طور یکسان یا به دلایل مشابه دچار اضطراب یا افسردگی نمی شوند. هیچ پاسخی برای رنج عاطفی وجود ندارد.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : تئوری های زیادی وجود دارد و هر نظریه پردازی فکر می کند که او حقیقت است.
بر اساس برخی نظریه های آسیب شناسی روانی، علت مشکل، تعارض ناخودآگاه است که به نوبه خود در اثر تعاملات و رویدادهای دوران کودکی ایجاد می شود.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : این تصور نزدیک به این موضوع است که خاطرات عامل مشکلات کنونی هستند و اگر خاطرات التیام پیدا کنند.
همه چیز خوب خواهد بود. هنوز نظریههای دیگر علل همه مشکلات رفتاری را در ژنها پیدا میکنند و این تسلی مشکوک را ارائه میکنند.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : که چنین چیزهایی را میتوان در نسلهای آینده پرورش داد، مشروط بر اینکه همه ما همانطور که دانشمندان برای ما برنامهریزی میکنند، جفتگیری کنیم.
یا شاید مواد ژنتیکی ما تغییر کرده است. دانشمندان دیگر اصرار دارند که عدم تعادل شیمیایی زیربنای همه احساسات ناخواسته است، و پیشنهاد میکنند.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : که روانداروشناسان اکسیرها، قرصها و کپسولهایی تولید کنند که در صورت مصرف، دنیایی عاری از اضطراب و افسردگی ایجاد میکنند.
سپس افراد مذهبی وجود دارند که اصرار دارند مشکلات عاطفی همیشه به دلیل گناه ناپاک و بی ایمانی است. سایر افراد مذهبی ممکن است علت را در روح بیابند.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : با این فرض که هجوم ارواح شیطانی اجتناب ناپذیر است، به ویژه در مواردی که درک نمی کنند.
مانند سندرم دیسولوژیک و اسکیزوفرنی. در واقع، ممکن است در تمام این نظریه ها مقداری حقیقت وجود داشته باشد.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : اما هیچ یک از آنها به خودی خود توضیح و درمان کافی برای همه رفتارهای نابسامان نیست.
این واقعیت که بهبودی گهگاه به دنبال استفاده از این روشهای درمانی میآید به این معنا نیست که هر کدام به خودی خود «پاسخ» هستند. خداوند میخواهد از طریق اقداماتی مانند دعا، دست گذاشتن، مسح روغن، رهایی، مشاوره، رژیم غذایی، دارو، کار، بازی، هوای تازه، ورزش، دوستان، محبت انسانی و نیز گاهی رواندرمانکننده تمامیت را به کار گیرد.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : ارتباط. (زمانی که خداوند انتخاب کرده است که از طریق مشاوره تأثیرات مطلوب را ایجاد کند.
این جایگزینی برای “اجازه دادن به خدا انجامش” نیست، بلکه وسیله ای است که او تصمیم گرفته است در مورد خاص استفاده کند.) استر یاد گرفت که چگونه به کلمات گوش دهد و افکار در ذهن او او به کلماتی که به خودش می گفت گوش داد و احساسات منفی او را تداوم بخشید.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : او با لحن بیحالی که پذیرفته بود توضیح داد: «من فقط از صبح ها بیدار شدن متنفرم. “صبح ها فقط پوسیده هستند.
من از مواجهه با خانه، بچه ها و آشفتگی متنفرم. از بلند شدن از تخت متنفرم اما از رفتن به رختخواب هم متنفرم. نمیتونم بخوابم شبی هزار بار بیدار می شوم.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : من هرگز احساس آرامش نمی کنم. من فقط از همه چیز متنفرم من هیچ چیز خوبی نمی بینم.» «استر، وقتی صبح از خواب بیدار میشوی و لبه تخت مینشینی، اولین فکرت چیست؟» «نمیدانم به چیزی فکر میکنم یا نه. فقط احساس پوسیدی میکنم.
احساس میکنم کاش میتوانستم فقط بمیر.» مکث میکند، به لامپ روی میز خیره میشود، سپس میگوید: «به خودم میگویم که نمیتوانم از پس آن بر بیایم.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : نمیتوانم هیچ کدام را تحمل کنم.» یک مکث طولانی دیگر. او دهانش را به سمت پایین هل میدهد و خرخر میکند.
استر معتقد بود که خداوند از او خواسته های غیرممکن می کند، زندگی از او خواسته های غیرممکن می کند.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : او فکر می کرد که نمی تواند انتظاراتی را که از او ساخته شده بود برآورده کند و اکنون قدرت کافی برای برآورده کردن انتظاراتش را ندارد.
او خیلی دور نبود. از حقیقت. همه چیز خیلی زیاد بود. او زندگی خود را به همان شکلی که بود ساخته بود. او آرزو داشت که متاهل باشد، یک همسر عالی باشد.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : او رویای روزی را در سر می پروراند که بچه های کوچک و شیرینی در اطرافش داشته باشد.
همه ناز، دوست داشتنی و مطیع. او آرزو داشت که آنها را در لباس های شایان ستایش بپوشاند و آنها را برای شرکت در تمام روز نزدیک خود داشته باشد.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : او فقط عاشق مادر شدن بود. او می خواست بهترین همسر، بهترین مادر و بهترین مسیحی باشد که ممکن است در آنجا باشد.
شوهرش نیز انتظارات خاصی داشت، او انتظار داشت استر خانه ای مرتب داشته باشد، اطاعت، آداب و احترام را به فرزندان بیاموزد و در عین حال دوستش داشته باشد.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : وقتی از سر کار به خانه می آید، غذاهای خوشمزه آماده کند، خودش را مرتب و جذاب نگه دارد.
فداکار و قدردان او باشید؛ می خواهد از اهمیت حیاتی برخوردار باشد و برای پاداش هایش در زندگی به او وابسته باشد.
افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی : بچهها از او میخواستند ۱۰۰% مواقع برای تغذیه، پوشک، سرگرمی، لخته شدن خون آنجا باشد
