افسردگی و اضطراب نوجوان
بیشتر
افسردگی و اضطراب نوجوان
افسردگی و اضطراب نوجوان : وقتی لیستی از تعهدات را برای دیگران در سر می پرورانید، خود را برای ناامیدی کاملاً باز می گذارید.
این تعهدات خودسرانه ای که شما به دیگران تحمیل می کنید به هیچ وجه با کلام خدا مطابقت ندارد. در هیچ کجای کلام خدا به شوهر گفته نشده است: «با بیل بزن، چمن زنی و تمام تعمیرات خانه را انجام بدهی» و هیچ جای کلمه نمی گوید: «ای زن، خانه را رها نکن. خانه، و هرگز نباید شوهرت را ملزم به شستن ظرف ها کنی.» زندگی شما می تواند شبکه ای کابوس وار از تعهدات باشد.
افسردگی و اضطراب نوجوان : نه تنها قانون تعهداتی که بر عهده دیگران گذاشته اید، بلکه تعهداتی که دیگران بر عهده شما می گذارند. کری زنی است که همیشه سرش شلوغ است.
از آن دسته افرادی است که وقتی تلفن را جواب می دهد همیشه نفسش بند می آید. شما احساس می کنید که وقت او را صرف می کنید و از او می خواهید وقتی با او تماس می گیرید سلام کند.
افسردگی و اضطراب نوجوان : او سختتر از هر کسی که میشناسید کار میکند، اما اگر از او لطفی بخواهید، او همیشه رعایت میکند.
او سرانجام یک روز با خستگی اعتراف کرد: «من تحت فشار هستم، بیش از حد کار میکنم، همیشه به دنبال دیگران میگردم. احساس می کنم یک اسباب بازی بادگیر هستم.
افسردگی و اضطراب نوجوان : فقط دکمه را فشار دهید و من کار خوبی انجام خواهم داد.” کری بیشتر فعالیت های خود را از روی احساس کاذب تعهد انجام داد.
او از روی تعهد خانه اش را تمیز کرد (من قرار است خانه تمیزی داشته باشم!) او از روی تعهد بسیار بیشتر از آنچه واقعاً نیاز داشتند از فرزندانش مراقبت می کرد (بالاخره، مادر شوهرم تمام لباس های بچه هایش را می دوخت؛ من هم باید این کار را انجام دهم!).
افسردگی و اضطراب نوجوان : او کارهایی را برای دیگران انجام می داد، به هر طریقی که می توانست به والدین خود کمک می کرد، در کمیته های مختلف مدرسه و کلیسا خدمت می کرد.
حداقل هفته ای دو بار سرگرمی می کرد، به عنوان داوطلب برای بیمارستان محلی خدمت می کرد و علاوه بر این، با جدیت و سختی خدمت می کرد.
افسردگی و اضطراب نوجوان : فقط ماکارونی خانگی، فقط نان خانگی می پخت و هفته ای دو بار ملحفه و روبالشی اتو می کرد.
اگر وقت داشت، لباس های همسایه را هم می شست و اتو می کرد. او برده تعهد بود. بیشتر مشغله هایش را نه به دلیل تمایل به خدمت، بلکه به دلیل استانداردهای نادرست از الزامات انتخاب کرد.
افسردگی و اضطراب نوجوان : زندگی اجتماعی کری پاسخی به فهرست «باید»های او بود. ما باید Ricci را تمام کنیم. آنها ما را در هفته گذشته ملاقات کردند. یا، «والاری برایم کارت تولد فرستاد. من باید یکی برایش بفرستم.» یا، «جیمی در صرافی کریسمس یک هدیه گران قیمت به آرتی کوچکم داد. ما باید یک هدیه گران قیمت هم به او بدهیم.» او تمام تلاش خود را کرد تا کاری برای دیگران انجام دهد.
زیرا احساس می کرد که باید انجام دهد. او مردم را به خانه خود دعوت کرد زیرا احساس می کرد که باید. او دعوت ها را پذیرفت زیرا احساس می کرد که باید.
افسردگی و اضطراب نوجوان : او ابراز همدردی، تبریک، خداحافظی و احوالپرسی کرد زیرا مدیون آنها بود. کری تنها یکی از جریان بیپایان افرادی است که زندگیشان به دلیل این باور نادرست که روابط انسانی اتحاد تعهدی است، در خروش است. تنها دو وظیفه اساسی وجود دارد.
دو کار که باید انجام دهیم: «خداوند، خدای خود را با تمام قلب خود، و با تمام جان و با تمام ذهن خود دوست بدار. . . همسایه خود را مانند خود دوست بدار.» ۱ خدا به کیفیت در روابط ما اهمیت می دهد. کیفیت فقط از طریق عشق به دست می آید.
افسردگی و اضطراب نوجوان : عشق می گوید: «اگر تو باشی، برای من مشکلی نیست. اگر من هم باشم همه چیز برای من خوب است.
این بدان معناست که من شما را از تعهدات و انتظاراتی که ممکن است بسازم آزاد کنم. من نیز خود را از تعهدات و انتظارات غیرواقعی شما رها می کنم.» خداوند عمیقاً به روابط شما با دیگران علاقه مند است و می خواهد در مرکز آنها قرار گیرد تا کانون محبت ها و مراقبت های شما شود.
افسردگی و اضطراب نوجوان : انگیزه قلب او عشق است. وجوب دروغین می گوید: وجوب عشق می گوید: باید چون مدیونم. “من این کار را خواهم کرد زیرا انتخاب می کنم.” “من باید چون از من انتظار می رود.” “من می خواهم چون برایم مهم است.” “من باید این کار را بکنم زیرا قرار است.” “من می خواهم.” مسئله اسارت در مقابل آزادی است.
قانون در مقابل آزادی؛ حرف و رمز در مقابل روح و زندگی. برای برخی از مسیحیان، کلمات “من انتخاب می کنم” بخشی از یک واژگان عجیب و ناشناخته است!
افسردگی و اضطراب نوجوان : آنها آنقدر اسیر خواستههای قانونی هستند که تنها زمانی که احساس گناه میکنند این است که میگویند: «باید».
کلماتی که باید بگویم مقدمه ای برای احساس گناه هستند. کری به خودش میگوید: «باید مادرم را برای شام بیاورم» و بعد، چون واقعاً نمیخواهد، به خاطر کمبود وقت یا برنامهای متناقض، مادرش را برای شام نمیگذارد. او احساس گناه می کند. “من باید مادرم را برای شام میخوردم.” اگر واقعاً میخواست مادرش را برای شام بیاورد، این کار را میکرد.
افسردگی و اضطراب نوجوان : اگر او انتخاب می کرد، به احتمال زیاد برنامه خود را تغییر می داد. یا، به عنوان یک جایگزین، کری میتواند با مادرش تماس بگیرد و او را برای هفته آینده دعوت کند و به او دعوت کند که منتظر باشد و احساس خوبی در مورد انتخابش به خودش بدهد.
فرض کنید خدا ما را به صورت خودکارهایی آفریده است که به سختی برای انجام اراده او برنامه ریزی شده اند.
افسردگی و اضطراب نوجوان : فرض کنید به گونهای سیمکشی شدهایم که نتوانیم کاری بر خلاف دستورات او انجام دهیم. آیا او افرادی را خواهد داشت که یک
