افسردگی یک قطبی و دوقطبی
بیشتر
افسردگی یک قطبی و دوقطبی
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : از تمایل به انتقاد از خود دوری کنید. قدم به قدم برای ایجاد اعتماد به نفس خود تلاش کنید.
به جای اینکه فرض کنید نمی توانید با آن کنار بیایید، شواهد را دریافت کنید. اگر خیلی سریع تسلیم می شوید، ممکن است به این دلیل باشد که به خود حمله می کنید.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : نل همچنین با مشکلات مختلفی مواجه بود که در افسردگی غیرمعمول نیستند.
از جمله درگیری های شدید برای زندگی کردن برای خود یا دیگران (شریک، فرزندان و غیره). او همچنین ۱۹۷ سیگنال غلبه بر افسردگی را از محیط اجتماعی خود دریافت می کرد.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : که نشان می داد او خودخواه در نظر گرفته می شود که می خواهد “کار خودش را انجام دهد”. حال، اگر چنین تعارضی دارید.
از ایجاد تفکر همه یا هیچ اجتناب کنید – برای مثال، “من یا دقیقاً همان کاری را انجام می دهم که دیگری از من می خواهد یا کار خودم را انجام می دهم.” حفظ تعادل دشواری است، اما اگر بخواهیم نیازهای خود و دیگران را برآورده کنیم، مفید است.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : وقتی نل اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد، میتوانست برخی از مسائل مربوط به حرکت با مارتین را حل کند. او احساس کرد که صدایش به گوش می رسد. این تعارضات برای افرادی که در روابط به شدت احساس تبعیت می کنند، غیر معمول نیست.
گاهی اوقات نیاز به خشنود ساختن دیگران، جلب رضایت و احساس قدردانی و ارزشمندی، آنها را به سمت زیردستی و فداکاری در برابر دیگران بیشتر و بیشتر سوق داده است.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : آهسته آهسته این فکر به وجود می آید که آنها چیزی جز آن چیزی نیستند که طرف مقابل می خواهد باشند.
احساس عدم قدردانی و استفاده می تواند در افسردگی موثر باشد. تعارضات بر سر نحوه زندگی کردن زمان می برد، اما ممکن است به آرامی بتوانید کنترل بیشتری بر زندگی خود در دست بگیرید.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : اگر بتوانید با از دست دادن تایید احتمالی کنار بیایید، این وضعیت شما را در موقعیت بهتری نسبت به قبل از افسردگی قرار می دهد: دیگران نمی توانند شما را با عدم تایید احتمالی خود بترسانند. گاهی اوقات، افراد از بیان آنچه واقعاً احساس میکنند.
منع میشوند، زیرا نگران هستند که دیگران در مورد آنها چه فکری میکنند. آنها ممکن است نگران این باشند که خودخواه و در نتیجه دوست داشتنی یا ناکافی دیده شوند.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : کیم با یک تاجر ثروتمند ازدواج کرده بود و قبل از اینکه به دیدن من بیاید، به او مواد مخدر داده بودند و به او گفته بودند که افسردگی او بیولوژیکی است.
او خودش نمی توانست افسردگی او را درک کند – بالاخره او به اندازه ای که هر کسی می خواست پول داشت و شوهرش نامهربان نبود و او را کتک نمی زد.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : او فکر می کرد که باید خوشحال باشد، اما در عوض به دلیل افسردگی احساس ضعف می کرد.
در طی چند جلسه، کیم شروع به صحبت در مورد اینکه چگونه شبیه یک عروسک نقاشی شده بود، صحبت کرد.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : او مجبور بود با شوهرش در مراسم های مهم ظاهر شود و اغلب احساس می کرد “در نمایش” است.
شوهرش اغلب در سفرهای کاری دور بود و وقتی خسته به خانه برمی گشت، احساس می کرد که از او برای استراحت استفاده می کند.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : او شروع به بیان نیازهای خود کرد – او میخواست به دانشگاه برود و شلوار جین کثیف بپوشد.
تایید، تبعیت و قلدری، اما همچنین فکر میکرد که نیازهایش برای زنی در موقعیتش خودخواهانه و احمقانه است و مورد مخالفت جدی قرار میگیرد.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : او معتقد بود که چون شوهرش میتواند هر چیز مادی را برای او فراهم کند، از اینکه میخواهد متفاوت زندگی کند.
ناسپاس و خودخواه است. او گفت: “بسیاری از مردم خوشحال می شوند آنچه را که من دارم داشته باشند/ او همچنین افکار انتقادی و تردید آمیز زیادی در مورد رفتن به دانشگاه داشت: به عنوان مثال، “من الان خیلی پیر شده ام”، “من مناسب نیستم”.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : در، “دیگران فکر می کنند من عجیب و غریب هستم،” “من به اندازه کافی باهوش نیستم،” تا شکست بخورم.
البته، او سعی نکرد شواهدی برای هیچ یک از این باورها کشف کند – و افسردگی به عنوان دلیلی در نظر گرفته شد که او نمی تواند با آن کنار بیاید.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : هنگامی که کیم شروع به کمک به خود کرد تا از افسردگی خلاص شود، شروع کرد: • یاد بگیرد که نیازهای خود را جدی بگیرد. • برچسب های خود “ناسپاسی” و “گناه” را به “نیاز به توسعه” تغییر دهید.
از تنزل دادن به نکات مثبت زندگی فعلی خودداری کنید (مثلاً “هیچ کس برای خودم به من علاقه مند نیست”، “من فقط یک عروسک برای شوهرم هستم”). • افسردگی او را بهعنوان نشانهای از این که زندگیاش نیاز به تغییر دارد، به جای نشانهای از ضعف ببینید.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : درک کنید که چگونه افکارش او را بیشتر به سمت افسردگی سوق می دهد، نه از آن. • با شوهرش صریح تر صحبت کنید.
دریابید که آیا او می تواند با دانشگاه کنار بیاید. • از حمله به خود (به ویژه در موقعیت های اجتماعی) خودداری کنید.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : برخی از افرادی که احساس میکنند به شدت زیردست دیگران هستند، میتوانند آنقدر احساس حقارت کنند که فکر میکنند قدرت تغییر کردن را ندارند.
هنگامی که آنها می توانند خود را فرودست و ناکافی نبینند، در را برای تغییر باز می کنند. به نوعی، کیم به همان اندازه که نسبت به یک فرد خاص احساس تبعیت می کرد.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : گاهی اوقات، پول درآوردن است که باعث مشکلاتی می شود یا حفظ یک سبک زندگی خاص. یک خانواده ممکن است.
آنقدر به پول وابسته شده باشد که یک زوج به دست بیاورند که زندگی آنها حول محور پول درآوردن بچرخد و صمیمیت از بین برود. هر دو شریک احساس می کنند.
افسردگی یک قطبی و دوقطبی : در دام خواسته های «ادامه دادن» هستند. اما شواهد ۱۹۹ غلبه بر افسردگی در این مورد بسیار واضح است.
پس از یک نقطه خاص، پول به شادی نمی افزاید. اگر روابط کاملاً تابع نیاز به پول درآوردن باشد، اغلب صمیمیت و شادی کاهش می یابد.
