با افسردگی همسرم چه کنم
بیشتر
با افسردگی همسرم چه کنم
با افسردگی همسرم چه کنم : در پاسخ به این انتقادات، افرادی که در مورد روانشناسی استرس تحقیق می کردند، ابزار جدیدی برای در نظر گرفتن این عوامل ایجاد کردند.
این منجر به ظهور پرسشنامههای روانشناختی مانند «پرسشنامه سازگاری مجدد اجتماعی» شد که اهمیت دادهشده توسط افراد را به رویدادهای استرسزا در زندگی اندازهگیری میکرد.
با افسردگی همسرم چه کنم : و «مقیاس دردسر روزانه» که تجمع مشکلات جزئی روزانه را به عنوان رویدادهای استرسزا اندازهگیری میکرد.
در طی یک دوره ۱۰ ساله، از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰، بیش از صد پرسشنامه روانشناختی ایجاد شد و نتایج آنها با اختلالات جسمی و روانی مرتبط بود.
با افسردگی همسرم چه کنم : مشخص شد که دردسرهای روزانه با دیابت مرتبط است. همچنین مشخص شد که عدم سازگاری مجدد اجتماعی نشانگر بیماری احتمالی است.
رویدادهای منفی زندگی با افسردگی مرتبط است. اما در آن مرحله، مشخص شد که همه افراد با نمرات بالا در این پرسشنامهها به بیماریهای جسمی یا روانی مبتلا نمیشوند.
با افسردگی همسرم چه کنم : سپس محققان به این فکر افتادند که آیا ممکن است ویژگی های شخصیتی وجود داشته باشد.
که آسیب پذیری (یا مقاومت) برخی افراد را در برابر بیماری افزایش دهد. آنها سپس یک مقاله علمی قدیمی را که در سال ۱۸۹۲ توسط محقق کانادایی دکتر ویلیام اوسلر نوشته شده بود.
با افسردگی همسرم چه کنم : دوباره کشف کردند که توضیح میداد چگونه اکثر بیمارانی که او برای مشکلات قلبی درمان میکرد.
شخصیتهای مشابهی داشتند که مشخصه آن بیرحمی و جاهطلبی بود. این سوال دوباره در دهه ۱۹۵۰ توسط دو پزشک به نامهای مایر فریدمن و ری روزنمن مطرح شد که تأیید کردند.
با افسردگی همسرم چه کنم : بیمارانی که برای مشکلات قلبی تحت درمان قرار میدهند، همگی مجموعهای از واکنشهای احساسی را به اشتراک میگذارند که آنها را به عنوان شخصیت نوع A توصیف میکنند.
مشخصه افراد با شخصیت A جاه طلبی شدید، روحیه رقابتی قوی، خصومت نسبت به دیگران، نگرانی دائمی در مورد ضرب الاجل و احساس فوریت بود.
با افسردگی همسرم چه کنم : دکتر فریدمن و دکتر روزنمن به هر کسی که الگوی ویژگی های شخصیتی نوع A را نشان نمی داد.
به عنوان شخصیت تیپ B اشاره کرد. بر اساس این مطالعات، محققان به این نتیجه رسیدند که افرادی که تیپ شخصیتی A را از خود نشان می دهند.
با افسردگی همسرم چه کنم : احتمالاً از مشکلات قلبی رنج می برند. این نتیجه در میان روانشناسان بسیار محبوب بود.
که مفهوم شخصیت های تیپ A و تیپ B (بعدها تیپ های شخصیتی دیگر را اضافه کردند) و آن را با نمرات پرسشنامه های روانشناختی مانند پرسشنامه رویدادهای زندگی یا مشکلات روزمره مرتبط کردند.
با افسردگی همسرم چه کنم : نتایج کلی حاصل از این مطالعات ارتباط معنی داری بین نمرات تیپ شخصیتی A و پرسشنامه استرس را نشان داد.
با این حال، در سال ۱۹۹۱، پس از تقریباً ۴۰ سال تحقیق در مورد شخصیت نوع A و ارتباط آن با مشکلات قلبی، این مفهوم در نتیجه داده های علمی جدید از بین رفت.
با افسردگی همسرم چه کنم : این موضوع به طور مفصل در فصل ۸ در مورد ارتباط بین شخصیت و استرس مورد بحث قرار گرفته است.
اگرچه تحقیقات در مورد روانشناسی استرس یافته های ارزشمندی را در مورد ارتباط بین رویدادهای زندگی، شخصیت و خطر ابتلا به بیماری های جسمی و روانی ارائه کرده است.
با افسردگی همسرم چه کنم : دو مشکل اساسی در این نوع تحقیق. اولاً، هیچ یک از پرسشنامه های استرس که توسط روانشناسان تهیه شده بود.
نحوه برخورد یک فرد با استرس تجربه شده در یک رویداد را در نظر نگرفت. بنابراین، بدون توجه به تفاوتهای ذاتی هر یک از ما، هر رویداد برای همه استرسزا تلقی میشد.
با افسردگی همسرم چه کنم : مشکل دوم این بود که اگرچه کار کلی انجام شده بر روی روانشناسی استرس ارتباط واضحی را بین قرار گرفتن در معرض رویدادهای استرس زا و برخی بیماری ها نشان داد.
اما هیچ محقق روانشناسی موفق به توصیف مکانیسم دقیقی نشد که از طریق آن تفسیر یک رویداد بالقوه استرس زا می تواند فرد را بیمار کند.
با افسردگی همسرم چه کنم : کشف حلقه گمشده بین روانشناسی استرس و زیست شناسی استرس باید منتظر ورود دو محقق کلیدی، دکتر ریچارد لازاروس و دکتر جان میسون باشد.
هر فرد با عوامل استرس زای متفاوت برخورد می کند دکتر لازاروس تحقیقات خود را در پایان جنگ جهانی دوم پس از خدمت در ارتش انجام داد.
با افسردگی همسرم چه کنم : او به زودی متوجه شد که نحوه واکنش یک فرد به یک موقعیت استرس زا می تواند کاملاً متفاوت از واکنش شخص دیگری به موقعیت مشابه باشد.
با این حال، اکثر مطالعات روانشناختی استرس نتوانستند این را در نظر بگیرند. دکتر لازاروس این شکست را به ادعای جنبش رفتارگرایانه در آن زمان نسبت داد.
با افسردگی همسرم چه کنم : که همه رفتارها را می توان با حضور یک محرک (S) و یک پاسخ مناسب (R) درک کرد. هر محرک همیشه به یک پاسخ منجر می شد.
دکتر لازاروس این ایده را رد کرد. او در عوض پیشنهاد کرد که بین محرک (S) و پاسخ (R)، ارگانیسمی (O) وجود دارد که تاریخچه زندگی، شخصیت و احساسات دارد.
با افسردگی همسرم چه کنم : در نتیجه همه این عوامل، هر فردی در مواجهه با یک محرک ابتدا محرک را بر اساس تاریخچه زندگی، شخصیت و عواطف خود ارزیابی می کند.
بر این اساس، پاسخ حاصله لزوماً برای همه افراد یکسان نخواهد بود. برای درک بهتر استرس، درک متغیرهایی که اساس این معامله بین فرد و محیط را تشکیل میدهند، ضروری بود.
