رابطه افسردگی و خودکشی
بیشتر
رابطه افسردگی و خودکشی
رابطه افسردگی و خودکشی : او که در پایان روز خشمگین شده است، اغلب جملاتی مانند این را بیان می کند: «کلاس سومی ها من را عصبانی می کنند.
من احتمالاً نباید با سطح تحمل پایین خود معلم می شدم.» او در کلاس صدایش را بلند کرده بود، صبرش را از دست داده بود و گاهی شانه های کودکی را گرفته بود و سخت تکانش می داد.
رابطه افسردگی و خودکشی : در نتیجه او از عدم کنترل خود به شدت مضطرب و ناامید است. جو ۲۵ ساله و دانشجوی باهوش مهندسی در مقطع کارشناسی ارشد است.
نامزد او نگران طغیان های مکرر خشم او است و سعی می کند در مورد مشکل با او صحبت کند. او شانه هایش را بالا می اندازد و به او می گوید: «من همانی هستم که هستم. بگیر یا بگذار، من خودم هستم. بنابراین من یک خلق و خوی پوسیده دارم و وقتی چیزی مرا عصبانی می کند، آن را نشان می دهم.
رابطه افسردگی و خودکشی : من نمی توانم کمکش کنم.» او بحث را با این جمله به پایان میرساند: «من دنبال پدرم میروم.
او خلق و خوی فاسدی دارد و من هم همینطور.» شرلی یک بیمار در مرکز خدمات روانشناسی مسیحی است و برای سومین بار به درمانگر خود مراجعه می کند.
رابطه افسردگی و خودکشی : او به سختی صاف روی صندلی راحتی می نشیند. اشک لبه های چشمانش را می سوزاند. او ۲۹ ساله است.
اضافه وزن دارد و ظاهرش می گوید: من به من اهمیت نمی دهم. او بین اشک می پذیرد که می ترسد شوهرش را از دست بدهد.
رابطه افسردگی و خودکشی : او او را متهم میکند که لوس است و برای کاهش وزن او را ناله میکند. او فکر می کند که او زن دیگری را می بیند.
او گریه می کند: «من چاق هستم و این را می دانم. او مجبور نیست به من یادآوری کند. اگر لاغر بودم اوضاع فرق می کرد. او هرگز به زنان دیگر به اطراف نگاه نمی کرد.» مکث می کند تا دماغش را باد کند. “من نمی توانم وزن کم کنم. او دوست دارد که برای او غذاهای چاق کننده و غنی درست کنم.
رابطه افسردگی و خودکشی : او لاغر است و می تواند تمام غذاهایی را که من نباید بخورم بخورد. وقتی او همه چیزهایی را که من دوست دارم می خورد، چگونه باید وزن کم کنم؟ غیر ممکنه.” لیلا، جو و شرلی در چندین باور نادرست مشترک هستند.
لیلا معتقد است این کلاس سوم ابتدایی است که او را عصبانی می کند و متوجه نمی شود که او به تنهایی به خود اجازه می دهد عصبانی شود.
رابطه افسردگی و خودکشی : او معتقد است که عصبانیت او یک ویژگی دائمی شخصیت او است که درست نیست. عیسی بر روی صلیب مرد تا ما را از گناهانمان و همچنین «آستانههای کم تحمل» دائمی رهایی بخشد.
لیلا امکان تغییر سازنده را در زندگی خود قطع می کند و به کاری که خداوند بر روی صلیب برای او انجام داد توهین می کند.
رابطه افسردگی و خودکشی : جو فردی است که بر این باور است که هر زمان که بخواهد میتواند دچار عصبانیت شود، زیرا در نهایت، پدرش نیز عصبانیت دارد.
او به خود و دیگران می گوید: «من من هستم. یا بگیرش یا ولش کن.” او به این معنی است که “من نمی توانم (یا نمی خواهم) تغییر کنم.” شرلی تقصیر اضافه وزن و ظاهر شلخته اش را گردن شوهرش می اندازد. او به خود می گوید که او کمترین مسئولیتی در قبال زندگی اش ندارد – اوست.
رابطه افسردگی و خودکشی : حالا او می ترسد که او منحرف شود و می ترسد که ممکن است مسئولانه رفتار کند و خودش را با نظم و انضباط به کار ببرد.
لیلا، جو و شرلی معتقدند که تقصیر شرایط یا شرایط نامناسب زندگی آنها خارج از کنترل آنهاست. آنها از قبول مسئولیت احساسات و اعمال خود اجتناب کرده اند.
رابطه افسردگی و خودکشی : آنها همچنین معتقدند که نمی توانند تغییر کنند. گاهی اوقات سخت نیست فکر کنید که قربانی شرایط هستید.
یه لحظه به اطرافت نگاه کن چند بار در روز یا هفته مسئولیت احساسات و اعمال خود را به عهده چیزی یا شخصی خارج از کنترل خود می گذارید؟
رابطه افسردگی و خودکشی : آیا تا به حال روی پای خود کوبیده اید و سپس طوری دور خود می چرخید که انگار یک تخته شل در کف یا شکافی در زمین وجود دارد که مقصر آن باشد؟
وقتی دهانت را روی نوشیدنی داغ می سوزانی تقصیر کیست؟ چرا به جام خیره میشی؟ چند بار شخص دیگری را متهم کرده اید که شما را عصبانی کرده، یا شما را ناامید کرده، یا شما را ناراضی کرده است؟
رابطه افسردگی و خودکشی : هیچ کس دیگری باعث نمی شود که این نگرش ها را تجربه کنید. خودت انجامش میدی هیچ کس شما را مجبور نمی کند که مانند خودتان احساس کنید.
فکر کنید و رفتار کنید. مردی در اوایل سی سالگی گفت: “من مواد مخدر مصرف می کنم زیرا همه دوستانم مواد مخدر مصرف می کنند.
رابطه افسردگی و خودکشی : من به خاطر معامله دستگیر شدم و اکنون با یک مجازات زندان روبرو هستم. اما این تقصیر من نیست که گرفتار شدم.» از سرزنش دیگران برای مشکلات و گناهان خود دست بردارید. هیچ کس شما را مجبور به انجام کاری نمی کند.
هیچ کس تو را مجبور به گناه نمی کند. شما همه این کارها را خودتان انجام می دهید. طبیعتاً شرایط و افراد اطراف شما تا حدودی در زندگی شما تأثیر خواهند داشت.
رابطه افسردگی و خودکشی : به عنوان مثال، اگر به آنفولانزا مبتلا شده باشید، یا اگر با فردی ازدواج کرده باشید که هر بار که گلویتان را صاف می کنید، آناناس را به سمت شما پرتاب می کند.
بهترین احساس را نخواهید داشت. شما به طور متفاوتی نسبت به زمانی که او در حال بوسه زدن باشد پاسخ می دهید.
رابطه افسردگی و خودکشی : اما آنچه ما از طریق این کتاب به شما نشان میدهیم این است که شما تصمیم میگیرید که چگونه به رویدادها و شرایط زندگیتان از طریق باور خود واکنش نشان دهید.
شما تصمیم می گیرید که آیا می خواهید مانند دوستانتان رفتار کنید، خواه عضویت در یک باشگاه، مصرف مواد مخدر یا هر چیز دیگری.
رابطه افسردگی و خودکشی : این نادرست است که بگوییم، “دلیل بداخلاقی من این است که آنفولانزا گرفته ام.” حقیقت این است: «من خودم را بداخلاق میکنم و به خودم اجازه میدهم به شیوهای بداخلاق رفتار کنم.
آنفولانزا باعث می شود که من احساسات ناخوشایندی را در بدن و احساساتم تجربه کنم، اما مجبور نیستم طوری واکنش نشان دهم.
رابطه افسردگی و خودکشی : که زندگی را برای دیگران سخت کنم. اگر بخواهم میتوانم تصمیم بگیرم که شاد باشم.»
