اختلال افسردگی شبانه
اختلال افسردگی شبانه : بیایید با چند مثال کار کنیم و ببینیم که چگونه این کار می کند. برایان یک ترفیع مهم را در نظر گرفته بود.
برای بیش از یک سال، او سخت کار کرده بود تا خود را در موقعیت خوبی قرار دهد و روسایش نشان داده بودند که ارتقاء در اختیار اوست.
اختلال افسردگی شبانه : او شروع به پیشبینی و برنامهریزی کرد که موقعیت جدید چگونه کارش را آسانتر و جالبتر میکند و چگونه پول اضافی به او اجازه میدهد خانه را جابهجا کند.
متأسفانه، دو ماه قبل از موعد تبلیغات، شرکت برایان تصاحب شد و تمام تبلیغات متوقف شد. سپس، برای بدتر شدن اوضاع، شرکت جدید ۳۰۵ غلبه بر افسردگی، تعدادی از پرسنل خود را به خدمت گرفت و برایان متوجه شد که موقعیتی که او برای آن میرفت، توسط مرد جوانتری پر شده بود.
اختلال افسردگی شبانه : عصبانی و سپس افسرده شد. تمام برنامه ها، امیدها و اهداف مرتبط با ارتقاء به نظر خنثی شده بود.
او به خود گفت که هیچوقت همه چیز برایش درست نشد و تلاش برای بهبود خودش فایدهای ندارد. ناامیدی و عصبانیت شدید او تا حدی به افسردگی او دامن زد.
اختلال افسردگی شبانه : او در مورد بیعدالتی آنچه اتفاق افتاده بود نشخوار کرد، اما قدرت کمی برای تغییر وضعیت داشت – در واقع، در ذهنش به نبردی غیرقابل پیروزی ادامه داد و بنابراین خود را دائماً ناامید و شکستخورده میدید.
بنابراین خود واقعی-ایدهآل او به این شکل به نظر میرسید: ایدهآل واقعی دریافت ارتقاء ارتقاء پیدا نکرد پیشرفت در شغل گیر افتادن در حرفه نقل مکان کرد.
اختلال افسردگی شبانه : من باید آنقدر اعتماد به نفس داشته باشم که سعی کنم شغل دیگری پیدا کنم، اما اینطور نیست. اگر قاطعانه تر بودم، آنها را وادار می کردم که به من ترفیع بدهند.
من ضعیفم که نمیتونم با این موضوع کنار بیام • به دیگران حمله کنید: آنها فقط از من استفاده می کنند. آنها بی انصاف هستند و باید منصف باشند و متوجه شوند که این تبلیغ توسط شرکت قدیمی به من وعده داده شده است.
اختلال افسردگی شبانه : آنها در آخرین لحظه یک فرصت را ربوده اند. • تسلیم شوید: من نمی توانم از این وضعیت خارج شوم. هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.
آینده ام تباه شده است البته قابل درک است که چرا برایان از این ترفیع از دست رفته احساس بدی کرد، اما عصبانیت و حمله به خود/دیگر وضعیت بد را بدتر کرد.
اختلال افسردگی شبانه : برای اینکه او با آنچه اتفاق افتاده – چهارمین نتیجه ممکن – کنار بیاید، باید غم و اندوه خود را در مورد آن تشخیص می داد (به جای اینکه با عصبانیت جلوی آن را بگیرد) و عمق «باید»هایش را تشخیص می داد و از حمله به خود دست می کشید.
او به زودی متوجه شد که نمیتوانست «آن را ببیند» و مسئله این نیست که او به اندازه کافی قاطعانه عمل نکرده باشد.
اختلال افسردگی شبانه : او به تدریج شروع به یافتن راه هایی کرد که بتواند از این شکست دور شود، مدتی صبر کرد و به دنبال کار در جای دیگری رفت.
پذیرفتن موقعیت و سپس ۳۰۶ سرخوردگی، ناامیدی و ایده آل های از دست رفته کار کردن در مورد اینکه چگونه می تواند با آن کنار بیاید.
اختلال افسردگی شبانه : گام های مهمی در بهبود او بود. “همه چیز خراب شده است” افراد افسرده اغلب این احساس را دارند که همه چیز خراب شده است.
سوزان به دقت برای عروسی خود برنامه ریزی کرده بود، اما لباسش مناسب نبود و تمام روز باران می بارید. این ناامید کننده بود.
اختلال افسردگی شبانه : اما روحیه او در ماه عسل همچنان پایین بود. او افکاری از این قبیل داشت: «درست نشد. همه چیز به خاطر هوا و لباس من خراب شده بود.
هیچ وقت هیچ چیز برای من درست نمی شود. چرا نمی توانستم یک روز در زندگی ام داشته باشم که همه چیز درست پیش برود؟
اختلال افسردگی شبانه : او به قدری از آب و هوا و لباسش ناامید و عصبانی بود که نتوانست همه چیزهای خوب روز را در نظر بگیرد و اینکه چگونه ناامیدی خود را پشت سر بگذارد و سوار شود و از ماه عسل لذت ببرد.
او به این فکر کرد که چگونه همه چیز برای او خراب شده است. بعداً، وقتی به نکات مثبت احتمالی در زندگیاش فکر کرد.
اختلال افسردگی شبانه : توانست فکر همه یا هیچ را کنار بگذارد و بفهمد که آب و هوا و لباس را تقریباً حملات شخصی میداند.
او متوجه شد که خشم او چگونه با لذت او تداخل دارد. او همچنین اذعان کرد که بسیاری از انواع ناامیدی ها و ناامیدی ها در زندگی اغلب با افکار “همه چیز خراب شده است” فعال می شوند.
اختلال افسردگی شبانه : او مجبور بود سخت کار کند تا با عروسیاش “همانطور که بود” کنار بیاید، اما انجام این کار به بهبود روحیه او کمک کرد.
حس آسیب دیده بودن و خراب شدن چیزها را می توان با این ایده مرتبط کرد که چیزها غیرقابل جبران هستند و نمی توان آنها را اصلاح کرد.
اختلال افسردگی شبانه : در این مواقع، بهتر است به جای تمرکز بر این احساس که آنها «کاملاً خراب شدهاند»، بهترین راه را برای بهبود اوضاع بیابید.
البته ممکن است برای غصه خوردن و کنار آمدن با ناامیدی ها به زمان نیاز داشته باشیم. من پیشنهاد نمی کنم که بتوان به سادگی ناامیدی ها را توجیه کرد.
اختلال افسردگی شبانه : احساسات می توانند در واقع قوی باشند. زمانی که افسرده هستیم، گاهی اوقات میتوانیم احساس کنیم که داریم.
چیزها را برای دیگران خراب میکنیم یا برای آنها ناامید میشویم، یا اینکه بدون ما وضعیت بهتری خواهند داشت.
اختلال افسردگی شبانه : برخی از کودکان احساس می کنند که برای والدین خود ناامید هستند و با احساس گناه زندگی می کنند.
آنها ممکن است فکر کنند که باید فرزندان متفاوت یا بهتری بودند. این ممکن است به این دلیل باشد که آنها تمایل دارند فقط روی نکات منفی تمرکز کنند و نکات مثبت را دست کم بگیرند.
اختلال افسردگی شبانه : و ممکن است به این دلیل باشد که آنها در واقع از والدین خود ناامید هستند – که به اندازه کافی آنها را تحسین نکردند یا به آنها توجه کافی نکردند.