افسردگی اساسی و خودکشی
افسردگی اساسی و خودکشی : الین زنی است که شباهت زیادی به آرنی دارد، اما در حالی که آرنی به باورهای نادرست او با احساسات افسرده و ناگوار واکنش نشان می دهد.
الین با خشم واکنش نشان می دهد. او زنی ۳۵ ساله است که بیشتر شبیه ۴۵ سال به نظر می رسد. بی حال، فرسوده، افتاده، به ندرت می خندد یا آرام می گیرد.
افسردگی اساسی و خودکشی : او سالها بر این باور بوده که باید خواستههای خود را برای دیگران تصعید کند و از آن خسته شده است. او میگوید که پشتیبان خانواده و دوستانش بوده است.
حتی غریبه ها او را به اطراف هل داده اند. او با عصبانیت میگوید: «کتاب مقدس میگوید بده و من میدهم». او ناراحت است زیرا از احساس عصبانیت احساس گناه می کند.
افسردگی اساسی و خودکشی : سخنان او با تلخی و کینه به هم می خورد. او می گوید: «هیچ کس هیچ کاری برای من انجام نمی دهد.
و مهم نیست که من چه کاری انجام می دهم، آنها هیچ احترامی برای من قائل نیستند. من فقط چیزی هستم که مردم از آن استفاده کنند، همین.
افسردگی اساسی و خودکشی : من نباید عصبانی باشم، می دانم. فکر می کنم این فقط خودخواهی از طرف من است. من فقط نمی دانم در مورد آن چه کنم.
من احتمالاً یک مسیحی بدجنس هستم، اما نمی توانم جلوی آن را بگیرم.» کلام خدا به ما می گوید که با یکدیگر مشارکت کنیم، یکدیگر را دوست بداریم، ببخشیم، تقسیم کنیم و ببخشیم.
افسردگی اساسی و خودکشی : مهربان، سخاوتمند و مهربان بودن در واقع، خداوند به ما می گوید که زندگی خود را نسبت به یکدیگر تحمل کنیم.
اما نه به شکلی تحقیرآمیز و نه برای انگیزه های خودسرانه. نه برده هوس دیگران و نه برای انگیزه های مردم پسندانه. همه اینها نشانه های نفرت از خود هستند. “در” الین واقعاً خودخواهی در لباس های مختلف بود.
افسردگی اساسی و خودکشی : “چه چیزی باعث می شود فکر کنید یک مسیحی بدجنس هستید؟” از الین پرسیدیم «یک مسیحی نباید اینقدر عصبانی شود.
قرار است از همه بالاتر باشم. قرار است فقط بدهم و بدهم و در ازای آن چیزی نخواهم. من همه آن چیزهای انکار کننده را می دانم.» با کف دستش به صندلی سیلی می زند. “من برای دوستانم، برای بچه هایم، برای شوهرم خم می شوم. و نه تنها این، من یک مادر بسیار خواستار دارم.
افسردگی اساسی و خودکشی : او هنوز از من می خواهد که او را در سراسر شهر رانندگی کنم، زیرا او رانندگی نمی کند.
من شش بچه دارم و وسط شام خوردن هستم و او زنگ میزند و از من انتظار دارد که همه چیز را رها کنم و بیام دنبالش.» “و شما انجام می دهید؟” “البته! او احتمالاً نارسایی قلبی میکرد اگر من نداشتم. او از من انتظار دارد همه با من اینطور رفتار می کنند.
افسردگی اساسی و خودکشی : من فقط چیزی هستم که باید از آن استفاده کرد.» «تو قبلاً گفته ای. این به چه معناست – چیزی که باید استفاده شود؟» “من هیچی هستم.
هیچ چیزی!” “بگو کی؟” “می گوید همه! ببین چه رفتاری با من دارند!» “آیا دیگران در مورد اهمیت شما تصمیم می گیرند؟” “منظور شما از آن چیست؟” «خب، چرا فکر میکنی دیگران تصمیم میگیرند که آیا تو فرد مهم و ارزشمندی هستی یا نه؟
افسردگی اساسی و خودکشی : نظر خودت در مورد خودت چی شد؟» “نظر من در مورد خودم بدبو است.” “اگر نظر شما نسبت به خودتان بدبو باشد.
چگونه انتظار دارید دیگران با شما با ملاحظه و احترام رفتار کنند؟” «نمیدانم و برایم مهم نیست. تنها چیزی که می دانم این است که تمام دنیا می توانند یک پرش پرنده داشته باشند.» می توانید تلخی را در کلمات الین بشنوید.
افسردگی اساسی و خودکشی : او تمام زندگی خود را برای تایید و عشق کار کرده است و اکنون می بیند که نتیجه ای نداشته است.
او برای تمام سال های فداکاری اش جز خاک و پوچی چیزی نمی بیند. او خود را قربانی هوی و هوس دیگران کرده است تا آنها را راضی کند و تأیید و محبت آنها را به دست آورد.
افسردگی اساسی و خودکشی : اگر شخص دیگری به او بگوید که او فردی عزیز و بخشنده است، ممکن است برای یک یا دو لحظه احساس ارزشمندی کند، اگرچه مخالفت کند.
وقتی هیچ کلمه ای مبنی بر پذیرش و تایید در راه نیست، او احساس ناامیدی و ناامیدی می کند. او واقعاً معتقد است که او چیزی نیست جز چیزی که باید از آن استفاده کرد.
افسردگی اساسی و خودکشی : افرادی که الین بیشتر از همه به آنها میداد، مانند مادرش که فکر میکرد در هر ساعتی از روز زنگ زدن به او برای بردن به جایی گستاخانه نیست، به او داد.
کمترین بازده در پذیرش و عشق. الین معتقد بود که باید ارزش خود را به دست آورد و حق دوست داشته شدن را به دست آورد و بنابراین هر چه بیشتر تلاش می کرد، احساس بدتری داشت.
افسردگی اساسی و خودکشی : شما به احتمال زیاد قبلاً به بسیاری از باورهای نادرست الین برچسب زده اید. • اگر ندهم، بدهم، بدهم، مسیحی خوبی نیستم. (الین واقعاً نمی داد؛ او کارهایی را انجام می داد تا چیزی برای خودش به دست آورد.) • قرار است از من برای همه چیزهایی که می دهم قدردانی شود.
(بخشش واقعی حتی نیازی به تایید ندارد.) • ارزش شخصی من به نظرات دیگران بستگی دارد. • عشق چیزی است که به دست می آورید و برای آن کار می کنید.
افسردگی اساسی و خودکشی : احترام چیزی است که به دست می آورید و برای آن کار می کنید. • اگر کاری را که دیگران می خواهند و از من انتظار دارند را انجام ندهم.
آنها از من خوششان نمی آید. • اگر کاری را که دیگران از من می خواهند انجام ندهم، لایق تایید یا دوستی آنها نیستم.
افسردگی اساسی و خودکشی : دیگران حق دارند هر چیزی را که می خواهند از من بخواهند تا به کسی توهین نکنم. • اگر دیگران به من نگویند که من آدم خوبی هستم، پس من نباید باشم. • اگر کسی من را دوست ندارد، مشکلی در من وجود دارد.
اگر کسی با من قهر است، باید تقصیر من باشد. • این وظیفه من است که همه را خوشحال و راحت کنم. • این وظیفه من است که برای خانواده ام از انگشتانم تا استخوان کار کنم.
افسردگی اساسی و خودکشی : اگر این کار را نکنم، ممکن است مرا رد کنند. الین فکر می کرد مشکلش این است که نمی تواند به اندازه کافی بدهد. برخی از دروغ های اضافی که او به خود گفت: • طرد شدن و دوست نداشتن وحشتناک است.