افسردگی بالینی درمان
افسردگی بالینی درمان : در عوض، او از من برای کارم تشکر کرد و خاطرنشان کرد که اشتباه کردن یک شخص در یک پروژه جدید غیرعادی نیست و او اطمینان دارد که بررسی مجدد برای شرکت دقیق و معنادار خواهد بود.
او در حضور همه همکارانم به من اطمینان داد که به من ایمان دارد و میدانست که تمام تلاشم را انجام دادهام و عدم تجربه من، نه نداشتن توانایی من، دلیل شکست است.
افسردگی بالینی درمان : آن جلسه را با سرم بالا و با این تصمیم ترک کردم که دیگر هرگز اجازه نخواهم داد آن رئیسم را پایین بیاورم.
از دست دادن چهره آنتوان دو سنت اگزوپری، پیشگام و نویسنده افسانهای هوانوردی فرانسوی نوشت: «من حق ندارم چیزی بگویم یا انجام دهم که از دید خود یک انسان را کمرنگ کند.
افسردگی بالینی درمان : مهم این نیست که من در مورد او چه فکر می کنم، بلکه مهم این است که او درباره خودش چه فکر می کند.
صدمه زدن به یک مرد در حیثیت او جرم است.» یک رهبر واقعی همیشه دنبال خواهد شد. . . اصل ۵ به طرف مقابل اجازه دهید چهره خود را حفظ کند.
افسردگی بالینی درمان : پیت بارلو یکی از دوستان قدیمی من بود. او یک بازی سگ و اسبی داشت و زندگی خود را در سفر با سیرک ها و نمایش های وودویل گذراند.
من دوست داشتم تماشا کنم که پیت سگ های جدیدی را برای عمل خود آموزش می دهد. متوجه شدم که در لحظه ای که سگی کوچکترین پیشرفتی را نشان داد.
افسردگی بالینی درمان : پیت او را نوازش کرد و تمجید کرد و به او گوشت داد و کار بسیار خوبی در مورد آن انجام داد.
این چیز جدیدی نیست مربیان حیوانات قرن هاست که از همین تکنیک استفاده می کنند. من تعجب می کنم که چرا هنگام تلاش برای تغییر افراد از همان عقل سلیم استفاده نمی کنیم.
افسردگی بالینی درمان : که هنگام تلاش برای تغییر سگ ها استفاده می کنیم؟ چرا به جای شلاق از گوشت استفاده نمی کنیم؟
چرا به جای سرزنش از ستایش استفاده نمی کنیم؟ اجازه دهید حتی کوچکترین پیشرفت را تحسین کنیم. این الهام بخش طرف مقابل برای ادامه پیشرفت است.
افسردگی بالینی درمان : جس لیر، روانشناس، در کتاب خود من زیاد نیستم، عزیزم – اما تمام چیزی که دارم، می گوید: «ستایش برای روح گرم انسان مانند نور خورشید است.
ما بدون آن نمی توانیم گل بدهیم و رشد کنیم. و با این حال، در حالی که بیشتر ما آنقدر آماده ایم که باد سرد انتقاد را به دیگران اعمال کنیم.
افسردگی بالینی درمان : به نوعی تمایلی به دادن آفتاب گرم ستایش به همنوعان خود نداریم.» ۱ من می توانم به زندگی خودم نگاه کنم و ببینم چند نفر کجا هستند.
کلمات ستایش کننده به شدت کل آینده من را تغییر داده است. آیا نمی توانی همین را در مورد زندگی خود بگویی؟ تاریخ مملو از تصاویر چشمگیر از جادوگری محض ستایش است.
افسردگی بالینی درمان : برای مثال، سال ها پیش پسری ده ساله در کارخانه ای در ناپل کار می کرد. او آرزو داشت خواننده شود، اما اولین معلمش او را دلسرد کرد.
او گفت: “شما نمی توانید آواز بخوانید.” شما اصلاً صدایی ندارید. صدای باد در کرکره می آید.» اما مادرش، یک زن دهقانی فقیر، آغوشش را در آغوش گرفت و او را ستایش کرد.
افسردگی بالینی درمان : به او گفت که می داند که او می تواند آواز بخواند، از قبل می توانست پیشرفتی را ببیند، و او پابرهنه رفت تا بخواند.
برای پرداخت هزینه های درس موسیقی خود پول پس انداز کنید. ستایش و تشویق آن مادر دهقان زندگی آن پسر را تغییر داد.
افسردگی بالینی درمان : نام او انریکو کاروسو بود و به بزرگترین و مشهورترین خواننده اپرا در عصر خود تبدیل شد.
در اوایل قرن نوزدهم، مرد جوانی در لندن آرزو داشت نویسنده شود. اما به نظر می رسید همه چیز علیه او بود.
افسردگی بالینی درمان : او بیش از چهار سال هرگز نتوانسته بود به مدرسه برود. پدرش را به خاطر اینکه نمی توانست بدهی هایش را بپردازد.
به زندان انداخته بودند و این مرد جوان اغلب درد گرسنگی را می دانست. سرانجام، او به کار چسباندن برچسب روی بطریهای سیاهپوست در انباری پر از موشهای صحرایی مشغول شد.
افسردگی بالینی درمان : و شبها در اتاق زیرشیروانی بدی با دو پسر دیگر – ناودانهای زاغهنشین لندن – خوابید.
او آنقدر به تواناییاش در نوشتن اعتماد نداشت که یواشکی بیرون آمد و اولین دستنوشتهاش را در تاریکی شب پست کرد تا کسی به او نخندد.
افسردگی بالینی درمان : داستان به داستان رد شد. بالاخره روز بزرگی فرا رسید که یکی پذیرفته شد. درست است، او یک شیلینگ برای آن دستمزد نمی گرفت.
اما یکی از سردبیران او را تحسین کرده بود. یکی از سردبیران او را به رسمیت شناخت. او آنقدر هیجان زده بود که با اشک روی گونه هایش بی هدف در خیابان ها پرسه می زد.
افسردگی بالینی درمان : ستایش، قدردانی که او از طریق چاپ یک داستان دریافت کرد، کل زندگی او را تغییر داد، زیرا اگر این تشویق نبود.
او ممکن بود تمام عمرش را در کارخانههای پر از موش سپری میکرد. شاید نام آن پسر را شنیده باشید. نام او چارلز دیکنز بود.
افسردگی بالینی درمان : پسر دیگری در لندن به عنوان منشی در یک مغازه خشکبار امرار معاش می کرد. او مجبور بود ساعت پنج بیدار شود.
مغازه را جارو کند و روزی چهارده ساعت برده شود. این کار سختی محض بود و او آن را تحقیر کرد. پس از دو سال دیگر طاقت نداشت، بنابراین یک روز صبح از خواب برخاست و بدون اینکه منتظر صبحانه بماند.
افسردگی بالینی درمان : پانزده مایل را زیر پا گذاشت تا با مادرش که به عنوان خانه دار کار می کرد صحبت کند. او از کوره در رفته بود. از او التماس کرد. گریه کرد.
او قسم خورد که اگر بیش از این در مغازه بماند، خودکشی خواهد کرد. سپس نامهای طولانی و رقتانگیز به استاد قدیمیاش نوشت و اعلام کرد که دلش شکسته و دیگر نمیخواهد زندگی کند.
افسردگی بالینی درمان : استاد قدیمیاش کمی از او تمجید کرد و به او اطمینان داد که او واقعاً بسیار باهوش است و برای کارهای ظریفتر مناسب است و به او شغل معلمی را پیشنهاد داد.