افسردگی بعد از مهاجرت
افسردگی بعد از مهاجرت : در فصل ۲ دیدیم که تجربیات اولیه زندگی می تواند افراد را از نظر بیولوژیکی نسبت به اشکال خاصی از استرس حساس کند.
بر اساس رویکرد شناختی، زمانی که ما جوان هستیم، باورهای اساسی یا اصلی را در مورد خود، دیگران و جهان ایجاد می کنیم.
افسردگی بعد از مهاجرت : با گذشت زمان، این باورهای اساسی تأثیر مهمی بر احساسات و نگرش ما نسبت به چیزهای مختلف می گذارند.
به عنوان مثال، اگر به طور مداوم به کودکان گفته شود که آنها در ورزش خوب نیستند، این دیدگاهی است که آنها در مورد خود دارند.
افسردگی بعد از مهاجرت : در نتیجه، آنها ممکن است تمایل به اجتناب از ورزش داشته باشند، و چون از ورزش اجتناب می کنند.
البته هرگز در آنها بهتر نخواهند شد، بنابراین این ایده را تایید می کند که آنها در ورزش بد هستند. و هنگامی که این کودکان بالغ می شوند.
افسردگی بعد از مهاجرت : ممکن است به اجتناب از ورزش ادامه دهند، زیرا وقتی سعی می کنند بازی کنند، احساس احمقانه یا ناخوشایند به نظر می رسد می تواند بر تفکر آنها غالب شود. بنابراین باورها و تجربیات اولیه ممکن است تأثیرات قوی بر رفتار و احساسات افراد در اواخر زندگی داشته باشند.
باورهای اصلی یک باور اصلی چیزی است که فکر می کنید برای شما اساسی است. بنابراین ممکن است بگویید، برای مثال، “وقتی همه چیز گفته می شود و انجام می شود، این را در مورد خودم احساس می کنم” یا “در قلب احساس می کنم. . .’، یا «درست در مرکز من احساس می کنم. . . همانطور که در این کتاب پیش می رویم، در مورد باورهای اصلی که ممکن است در مورد خودتان داشته باشید.
افسردگی بعد از مهاجرت : چیزهای زیادی برای گفتن خواهیم داشت. اکنون، وقتی این باورها فعال می شوند، می توانند با احساسات و عواطف قدرتمند همراه شوند. بنابراین، درمانگران شناختی گاهی آنها را «باورهای داغ» می نامند که نشان دهنده قدرت عاطفی آنهاست.
ما شکست می خوریم و احساس غرق شدن یا احساس شرم داریم. معشوق ما تلفن میزند و میگوید دیگر نمیخواهد با ما بیرون برود، و این شاید به شکممان ضربه بزند.
افسردگی بعد از مهاجرت : معمولاً این عواطف و احساسات هستند که ابتدا به ما ضربه می زنند. فقط بعداً متوجه می شویم که این احساسات با باورها و ایده های اصلی در مورد خودمان مرتبط است.
وقتی معشوق رابطه را تمام می کند، از خود می پرسیم که چه اشتباهی انجام داده ایم – چرا او از آن خارج شده است؟ حال، اگر قبلاً از دوران کودکیتان باورهای منفی درباره خودتان دارید (مثلاً اینکه خیلی دوستداشتنی نیستید)، میتوانید ببینید.
افسردگی بعد از مهاجرت : که ضربه احساسی ناشی از از دست دادن رابطه، این باورهای اصلی را در مورد شما نیز فعال میکند و باورهای دیگری به شما میدهد.
ضربه (حس عمیق دوست داشتنی نبودن). ۵۰ اوایل زندگی، جنبه های روانشناختی و اجتماعی باورهای منفی در مورد خود یا توانایی های ما می توانند به جای اینکه “فعال” باشند.
تحت فشار قرار گیرند یا “نهفته” شوند. اما اگر یک رویداد مهم زندگی اتفاق بیفتد – مثلاً یک رابطه مهم از هم بپاشد – ممکن است باورها و ایدههای اولیهای که در دوران کودکی ایجاد کردهایم برگردند.
افسردگی بعد از مهاجرت : بنابراین، در غم از دست دادن یک رابطه ارزشمند، ممکن است با اشاره به آن باورهای اصلی در مورد خود، این جدایی را توضیح دهیم.
یک باور/ایده منفی که مدتها پیش توسعه یافته، بر نحوه تفسیر ما از رویدادها تأثیر میگذارد. و از آنجا که ما (اکنون) اطلاعات را به صورت منفی تفسیر می کنیم.
برای اینکه با باور دوست داشتنی بودن، مثلاً دوست داشتنی مطابقت داشته باشیم، این باور حفظ می شود. اجازه دهید من یک مثال بزنم. سالی تربیت نسبتاً سهل انگارانه ای داشت.
افسردگی بعد از مهاجرت : وقتی او هنوز نسبتاً جوان بود، مادرش به او گفت که وقتی سالی را باردار شد، ازدواج کرده است.
متأسفانه، ازدواج ناخوشایند بود و مادرش به این فکر می کرد که اگر باردار نمی شد، اوضاع برای او متفاوت بود. او اغلب می گفت: “اگر تو نبودی، فلان کار را انجام می دادم.” سالی احساس می کرد که مادرش او را به عنوان دلیلی می بیند که او در زندگی اش کاری انجام نداده است.
افسردگی بعد از مهاجرت : عموماً این نظرات نه با عصبانیت بلکه با تأسف و ناراحتی گفته می شد. گاهی اوقات مادر سالی به شدت به این موضوع اشاره کرده بود که او می خواهد خانه را ترک کند.
سالی این «اشارهها» را بهعنوان تهدیدی جدی مبنی بر رها شدن تلقی کرده بود و به تدریج عقاید و عقاید خاصی را توسعه داد: «من برای دیگران مزاحم هستم.
افسردگی بعد از مهاجرت : من مردم را از انجام کاری که می خواهند بکنند باز می دارم. مردم واقعاً من را نمی خواهند. من نباید کاری کنم که آنها را از خود دور کند.
دیگران ممکن است هر لحظه مرا ترک کنند. سالی این باورهای اساسی را در طول زندگی خود در خود داشت. هر زمان که درگیری پیش می آمد.
افسردگی بعد از مهاجرت : او احساس اضطراب می کرد و فکر می کرد، “شاید من مزاحم هستم” یا “باید به دیگران اجازه دهم آنچه می خواهند انجام دهند.” اگر زمانی احساس می کرد که دیگران را بیرون می کشد، یا آنها را ناامید می کند، بسیار احساس گناه می کرد.
در نتیجه، برای او سخت بود که خودش را نشان دهد (به شیوه ای مسلط یا با اعتماد به نفس عمل کند) و دائماً به دنبال سرنخ هایی بود که نشان می داد برای دیگران بار سنگینی می کند.
افسردگی بعد از مهاجرت : هنگامی که یک رابطه طولانی مدت مهم با یک دوست پسر قطع شد، افکار خودکار او این بود: “خب، حدس میزنم هیچکس واقعاً من را نمیخواهد.
من فقط یک مزاحم هستم. من هرگز برای خودم دوست نخواهم داشت. توجه به این نکته ضروری است که این باورها سرد و منطقی نبودند، بلکه به شدت مملو از عواطف و احساسات بودند.
افسردگی بعد از مهاجرت : آیا می توانید احساس کنید ۵ ۱ غلبه بر افسردگی زندگی سالی دائماً استرس زا بود، زیرا او هرگز واقعاً در روابط خود احساس امنیت نمی کرد، اما باید مراقب تهدیدها بود؟ و آیا می توانید ببینید که چگونه، زمانی که اتفاقات بدی افتاد.